بسم الله الرحمن الرحیم
حمد قیوم قاضی الحاجات
کز رخ مصطفی گرفته صفات
ولی ا... شد دلیل نجات
فخر سادات پاکی است و صفاست
لعل پیغمبر است آب حیات
دم به دم آن آن و هرساعات
بر محمد و آل او صلوات
اول هر کار بسم ا... الرحمن الرحیم
منشاء گفتار بسم ا... الرحمن الرحیم
پادشاه مصر شد یوسف برای آنکه گفت
بر سر بازار بسم ا... الرحمن الرحیم
ای خدا حیدر نیامد از سفر
چشم امیدم شده از اشک تر
من ندیده عاشق مولا شدم
عاشق آن خسرو بطحا شدم
آرزو دارم علی را بنگرم
جان شیرین را به پایش بسپرم
یا علی من از غلامان توام
من یکی از جان نثاران تو ام
می کنم در کوفه قصابی همین
تا ببینم من امیرالمومنین
به دیده منت ای فرخنده اختر
دهم من گوشتت مانند گل پر
بی فاصله
ببین این گوشت چون روح و روان است
ببین کم چربی و کم استخوان است
این چه قانون است ای نیکو خصال
بر سر بازار داری قیل و قال
گوشتت این دفعه می سازم عوض
گر پس آری باز افتم در غرض
بی فاصله
ببین این گوشت چون روح و روان است
ببین پر چربی و بی استخوان است
کنیزا کن حذر از قهر قصاب
حیا کن شرم کن ای بخت در خواب
عوض سازم در این دم گوشتت را
اگر پس آوری دیگر کنیزا
به آقایم علی سلطان محشر
نه بر تو زر دهم نی گوشت دیگر
بی فاصله
ببین این گوشت چون روح و روان است
ببین بی چربی و بی استخوان است
برو مرد عرب بر وجه احسن
نخواهم گوشتش دادن دگر من
عوض کردم سه نوبت گوشتش را
بود این دفعه چهارم خدا را
علاوه زین ایا مرد نکو فن
به آقایم علی خوردم قسم من
که گر این دفعه آرد گوشت را پس
نه بر وی زر دهم نی گوشت این بس
مصراع با امام علی
چه آزارم دهی ای مرد اعراب
مزن زین گفتگو ها بر دلم سنگ
به من دخلی ندارد بی نصیب است
ز دست این کنیزک دل کباب است
قسم خوردم نخواهم گوشتش داد
محال است این ز نزدم دور شو دور
بگو ای نوجوان آقای تو کیست
ترا زین گفتگو ها مدعا چیست
چه نشان دارد ای عرب آقات
گو به من یک نشانی از مولات
آری آری شناختم او را
رفت زین کوچه ای نکو سیما
الا ای چشم گویا کور بودی
عجب مولای من بر من نمودی
چه زحمت ها کشیدم از غم یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
آئید فقیرهای کوفه یکسر
گرد من بی نوای مضطر
من از سر زندگی گذشتم
آید به چه کار کسب دیگر
غارت بکنید ای فقیران
این دخل و دکان و گوشت یکسر
ای دست ز دست تو چه سازم
ای دست کنم چه خاک بر سر
ای دست زدی به سینه حق
قطعت بنمایم ای ستمگر
دستی که به سینه علی خورد
باید که جدا شود ز پیکر
زنم به دستم این دم علی علی گویم
حدیث ناد علی را سینجلی گویم
مصراع با امام حسن
تو کیستی که سرم را به دامنت داری
خوش آمدی به سر کوی عاشقان ز وفا
ببخش دست ندارم زنم به دامن تو
علی کجاست که بیند ز مهر حال مرا
یا علی گفتی که درمانی بفریادت رسم
یا علی درمانده ام آقا به فریادم برس
یا علی ای شمع بزم انجمن
بگذر از تقصیر من جان حسن
دین خود را مفت از کف باختم
کور بودم من ترا نشناختم
حرمتت نشناخت کارم پست شد
هرکه نشاسد ترا بی دست شد
قربان محبت تو گردم آقا
شرمنده ام از جمال ماهت به خدا
تا زنده ام این ورد مرا باشد یاد
بر دشمن مرتضی علی لعنت باد
کلمات کلیدی: